دانلود تحقیق درمورد فضا در اندیشه اسطورهای
با دانلود تحقیق در مورد فضا در اندیشه اسطورهای در خدمت شما عزیزان هستیم.این تحقیق فضا در اندیشه اسطورهای را با فرمت word و قابل ویرایش و با قیمت بسیار مناسب برای شما قرار دادیم.جهت دانلود تحقیق فضا در اندیشه اسطورهای ادامه مطالب را بخوانید.
نام فایل:تحقیق در مورد فضا در اندیشه اسطورهای
فرمت فایل:word و قابل ویرایش
تعداد صفحات فایل:7 صفحه
قسمتی از فایل:
تفسیر کاسیرر از فضا در اندیشه اسطورهای
واژه اسطوره:
واژه اسطوره(myth) در میانه قرن 19 بطور مستقیم و یا از واژه فرانسوی mythe از واژه لاتین جدید mythus از یونانی muthos به معنای سخن(speech) به انگلیسی وارد شده است. واژه یونانی همانطور که ازمعنای نیز برمیآید برای هر روایتی بکارگرفته میشده است.
Encarta dictionary & encyclopedia))
مطالعه اسطوره:
ریشه تحلیل اسطوره را میتوان تا قرن 6 قبل از میلاد به عقب برد. متفکران یونانی اولین کسانی بودند که صحت اسطورهها را به زیر سوال بردند وبا این به چالش کشیدن مضامین اسطورهها واژه mythos به تدریج معنای قصههای باورنکردنی را پیدا کرد. در قرن 5 قبل از میلاد متفکران یونانی اسطوره را توضیح خامی برای پدیدههای طبیعی دانستند. در سده 4 ق.م. افلاطون اسطوره را در مقابل لوگوس قرارداد.یوهمروس در قرن 4 قبل از میلاد خدایان اسطورهها را همان قهرمانان تاریخی دانست و بعدها رواقیون و نوافلاطونیان اسطورهها را به عنوان تمیثلها تفسیر کردند.این چالش تا جایی پیش رفت که در قرن 1 بعد از میلاد هجونامه نویسی یونانی اسطورههای زاده شدن آتنا از سر زئوس و قضاوت پاریس را که منجر به جنگ تروا شد به سخره گرفت.
بر خلاف سنت یونانی در سنت عبری جدایی از اسطوره نه به دلیل ناهمخوانی اسطوره با عقل (لوگوس) آنچنان که در یونان اتفاق افتاده بود، بلکه به دلیل ناهمخوانی چند خداپرستی شرق نزدیک و تک خداپرستی یهود ایجاد شد. یونانیها این تناقض را با منتسب کردن عناصر مقدس اسطورههای شرق نزدیک به نیروها و عوامل طبیعی رفع کردند و کتاب مقدس یهود با تاکید بر نقش خدای بزرگتر و تضعیف دیگر خدایان توانست ناهمخوانی مذکور را برطرف سازد.
در آغاز مسیحیت نقد یونانیان بر اسطورهها به دست عالمان مسیحی رسیده بود و آنها این نقدها را ابزار خوبی برای مقابله با کافران دانسته و از آن استفاده کردند. برخی از آنها نیز سعی کردند که میان اسطورهها و مسیحیت تناظرهایی پیدا کنند که منجر به پیدایش تمثیلهای برگرفته از اسطورهها در هنر مسیحی شد.از قرن 5 تا 15 قبل از میلاد این تفسیر تمثیلی از اسطوره غالب بود. این رویکرد تا قرن 17 نیز ادامه پیدا کرد و در فاصله قرنهای 14 تا 17 با علاقه به کیهان شناسی در آمیخت و سیارات نام خدایان یونانی را به خود گرفت.عمده تفسیرهای تمثیلی این دوران متکی بر تخیل بوده و از نظریه خاصی پیروی نمیکردند.
با آغاز دوران روشنگری در اوایل قرن 17 با توجه به فضای ضد مذهب ایجاد شده و تاکید بر عقلانیت با هر شکل از مذهب و از آن جمله اسطوره مخالفت شد. پس از آن به تدریج در اواخر قرن با توجه به کسب اطلاعات بیشتر راجع به جماعتهایی که اسطوره ساز بودند و از آن جمله آمریکاییها رویکرد جدیدی آغاز شد. عالمان اروپا در پی ردیابی سالهای پیش از تاریخ حیات انسان در زندگی این جماعتها، اسطوره را به عنوان پاسخهای انسان به نیازهای فیزیکی و اجتماعی در دوران کودگی نوع انسان تفسیر کردند.
با فتوحاتی که اروپاییان در سرزمینهای دیگر داشتند و هرچه بیشتر با فرهنگهای دیگر آشنا شدند، عالمان اروپایی پیچیدگی بیشتری را در اسطورهها پیدا کردند. آنها مخصوصا با دست یافتن به بهاگاوات گیتا و زنداوستا به این نتیجه رسیدند که که خصیصه اسطورهها در مکانها و زمانهای مختلف به شدت تغییر میکند.کارل اوتفرید مولر در 1825 این موضوع را در " مقدمهای بر اسطوره شناسی علمی" دنبال کرد و مطرح کرد که اسطوره نسبتا ساده یونانی پرسفونه، علائق یک جامعه کشاورز را نشان میدهد ، حال آنکه دیگر اسطورهها به جوامع رشدیافتهتری مربوطند.
از اواخر قرن 18 تا اوایل قرن 19 مشابه تلاشی که برای یافتن زبان مادر زبانهای هندواروپایی صورت گرفت ، تلاشهایی نیز برای یافتن اسطوره مادر شکل گرفت. ماگس مولر ریگ ودا را که اولین ادبیات مکتوب زبان هندواروپایی است را بازنماینده مراحل اولیه اسطوره هندواروپایی دانست که اسطورههای بعدی از فهم نادرست عبارات تصویری آن برخاسته اند.
در قرن 19 نظریه تطورگرایی چارلز داروین بر اسطوره شناسی به شدت تاثیر گذاشت و باعث ترسیم مراحل تحول حیات انسانی که اسطوره نیز در مرحله مشخصی از آن جای میگرفت شد . میتوان این رویکرد را در " فرهنگ ابتدایی" ادوارد برنت تایلور و شاخه زرین فریزر دید.تحقیقات متخصص انگلیسی رابرتسون اسمیت که در 1889 چاپ شد نیز فریزر را تحت تاثیر قرارداد. با توجه به این مطالعات فریزر به این نتیجه رسید که بسیاری از اسطورهها ریشه در اعمال مناسکی مردمان کشاورز دارد که برداشتهای سالانه برای آنها بسیار مهم بودهاند.هریسون این رویکرد را کاملا بسط داد و به این نتیجه رسید که تمام اسطورهها در مناسک جمعی یک جامعه ریشه دارند و این تفکر در کارکرد گرایی رادکلیف براون به کمال خود رسید و به این صورت درآمد که هر اسطورهای بیانگر منسکی است و هر منسکی به اسطورهای اشاره دارد.
تمام تحلیلهای اسطوره در قرون 18 و 19، تمایل داشتند که اسطوره را به یک هسته مرکزی که میتوانست چرخههای طبیعی، شرایط تاریخی یا مناسک باشند، تقیل دهند.
در قرن 20 محققان به محتوای اسطورههای این اسطورهها توجه کردند.زیگموند فروید اسطورهها را همچون رویاها، نمادین شده تجارب واقعی در نظر گرفت و یونگ با همین رویکرد اسطورهها را بازنمایاننده الگوهای باستانی( archetype) مشترک در ناخودآگاه ذهن انسانها دانست که به صورت تصویرها و نمادهای مشترک بازنمایانده شدهاند. کلود لوی استروس نیز اولین کارکرد اسطوره را حل تناقض میان دوتاییهای مفهومی همچون زندگی و مرگ، طبیعت و فرهنگ و خود و جامعه دانست.
اسطوره از منظر کاسیرر
از منظر کاسیرر اسطوره یکی از اشکال مختلف فهم انسان است. وی انسان را جانور سمبل ساز تعریف میکند که در مواجهه با جهان خارج، شناخت خود از آن را بر پایه نظامهای سمبلیک بنا میکند. به عبارت دیگر انسان در مواجهه با جهان، جهانهای سمبلیک میسازد و این جهانهای سمبلیک میان او و واقعیت قرار میگیرند.علم، هنر، زبان و اسطوره هریک جهانهای سمبلیکی هستند که کاسیرر از آنها نام میبرد. کاسیرر معتقد است که این جهانها خود بسامان و مستقلند و هریک به تنهایی کل جهان را تبیین میکنند.
وی بر این باور است که برای رسیدن به یک روش شناسی علوم انسانی نیاز به شناخت شیوههای گوناگون فهم انسان و مقتضیات هریک از آنها وجود دارد. رسیدن به یک ریخت شناسی از انواع شناخت و سپس بررسی هریک بنا بر عقیده کاسیرر راه را برای بررسی اجتماعی که انسان میسازد، هموار میکند.